آنچه در پى مىآيد مرورى بر ديدگاه علامه طباطبائىرحمه الله در باره ارتباط ميان تعاليم وحيانى و استدلالات عقلانى است. بررسى زندگى اين بزرگمرد نشان مىدهد كه وى توجه فراوانى به ارتباط و تطابق فلسفه با مذهب داشته است. وى پس از ترك تبريز (زادگاهش) به قصد عزيمتبه قم و آغاز تدريس و تحقيق، تدريس فلسفه را بر ساير دروس ترجيح داد، بويژه آنكه در آن زمان، كلاسهاى سطح بالاى فلسفه در قم وجود نداشت. علاوه بر آن، با تشريح نظريه طباطبائىرحمه الله در زمينه نكات گوناگونى نظير دعوت قرآن به كاربرد شيوه عقلانى، استفاده او از اين شيوه در تفسير قرآن و تفسير خاص وى در مورد آيه ويژهاى در ارتباط با اهيمت منطق، مىتوان روشن ساخت كه علامه طباطبائىرحمه الله تاكيد خاصى بر نقش فلسفه، منطق و استدلالات عقلانى در تفسير وحى دارد.
به گفته علامه طباطبائىرحمه الله، قرآن مردم را به كاربرد صحيح روش عقلانى و به پيروى از فكر و دانش دعوت نموده است. وى در اين سخنان خود بر نقش فكر و دانش در زندگى بشر تاكيد مىنمايد: «بديهى است كه زندگى بشريك زندگى انديشمندانه است. زندگى كامل نمىشود مگر با "ادراكى" كه ما آن را "فكر" مىناميم.» (1)
علامه طباطبائىرحمه الله بر اساس اهميت نقش فكر در زندگى بشر، معتقد است كه هرچه فكر انسان صحيحتر و كاملتر باشد، زندگى او بهتر و استوارتر خواهد بود. وى در اثبات اين نظريه به آيات زير اشاره مىنمايد: (2)
1- آيا آنكه مردارى بود، سپس زندهاش كرديم و براى او روشنايى قرار داديم تا در ميان مردم راه برود همانند كسى است كه در تاريكى است و قادر به خروج از آن نيست؟ (انعام: 122)
2- آيا يكساناند آنان كه مىدانند و آنان كه نمىدانند؟ (زمر:9)
3- خداوند در ميان شما آنان را كه ايمان آوردهاند و دانش دارند به پايههاى بلند بالا برد. (مجادله: 11)
4- پس مژده بده بندگان مرا; آنان كه سخن را مىشنوند، پس از بهترينش پيروى مىكنند. آنانند كه خدا رهبريشان كرده و آنانند خردمندان. (زمر:17 و 18)
نكات ذيل را مىتوان به عنوان متمم كلام علامه طباطبائىرحمه الله ذكر نمود:
1- مرحوم علامه رابطه اين آيات و نظريه خود را در اين قسمت از كلامش شرح نمىدهد. در زمينه ارتباط اين آيات با ديدگاه ايشان مىتوان گفت كه ظاهرا اين آيات بر اهميت دانش براى بشر تاكيد دارند. خداوند در نخستين آيات كتاب خود، دانش را به نورى، كه راه زندگى بشر را روشن مىسازد، تشبيه مىكند. در سه آيه ديگر، قرآن مردم را به دو گروه تقسيم مىنمايد: كسانىكه دانش را به كار مىبندند و آنانكه چنين نمىكنند. خداوند گروه اول را در مرتبهاى بالاتر از گروه دوم قرار مىدهد. وقتى خداوند راه دانش و انديشه را برتر مىداند، لازمه آن به كاربستن روش عقل براى كسب معرفت صحيح است.
به نظر مىرسد برداشت مرحوم طباطبائى در مورد آيه اول در اين مورد با تفسير وى از همين آيه در بخش ديگرى از تفسيرالميزان تفاوت دارد. در اينجا وى اين آيه را براى اثبات اهميت دانش - به طور كلى - و اهميت كاربرد روش صحيح و منطقى در تفكر از نظر قرآن ارائه مىدهد، اما در جاى ديگرى از تفسير الميزان، ايشان بيان مىدارند كه منظور از «نور» در اين آيه، هر نوع دانشى نيست، بلكه معرفتى است كه از ايمان فرد مسلمان ناشى مىشود. علامهرحمه الله در تفسير خود، حديثى از پيامبر اكرم(ص) ارائه مىنمايد. (3)
در اين حديث، حضرت رسول9 مىفرمايند: «هر كه از دانش خويش بهره گيرد، خداوند به او علم نوين عطا مىكند.» (4)
ظاهرا اين حديث اشاره به نوعى خاص از دانش دارد كه عبارت از معرفت قلبى و درونى نسبتبه خداوند و حقايق مذهبى است. بنابراين، در صورتى كه علامه طباطبائىرحمه الله كلمه «نور» در آيه مزبور را به معرفت معنوى تفسير نمايد، احتمالا نمىتواند در اينجا از اين آيه براى تاييد نظر خود استفاده كند; زيرا در اين صورت، واژه «نور» شامل اشكال ديگر علم نظير منطق و فلسفه نمىگردد.
از نظر علامه طباطبائىرحمه الله، مىتوان بيش از سيصد مورد از آيات قرآن را، كه در آنها انسانها به فكر و به كارگيرى عقل خود دعوت شدهاند، ارائه نمود. علاوه بر آن، قرآن به پيامبر(ص) شيوههاى مناسبى براى ارائه حقيقتبه مردم مىآموزد. همچنين خداوند در آيات ديگر قرآن، استدلالهايى را كه پيامبران ديگر براى پيروان خود به منظور اثبات عقايد مذهبى به كار بردهاند، ذكر مىنمايد. نمونههايى از اين آيات بدين قرارند:
«فرستادگانشان گفتند: آيا نسبتبه خدايى كه آفريننده آسمانها و زمين استشكى هست؟(ابراهيم: 10)
لقمان هنگام نصحيت نمودن پسرش، به او مىگويد: «اى پسر عزيزم، هيچ شريكى بر خداوند قايل مشو. آگاه باش كه نسبت دادن شرك به خداوند خطايى خوفناك است.» (لقمان:13)
«و مردى از كسان فرعون، كه ايمان خود را پنهان مىداشت، گفت: آيا شما مردى را به اين دليل كه مىگويد: پروردگار من خداست مىكشيد، در حالى كه نشانههاى روشنى از پروردگارتان آورده است؟» (نساء: 28) طبق اين آيه، يكى از پيروان حضرت موسى(ع) اظهار مىدارد كه آن حضرت با خود مدارك روشنى براى اثبات وجود خداوند، به عنوان پروردگار همه انسانها، آورده است. (5)
«گفتند: نگزينيم تو را به آنچه بيامد ما را از دلايل روشن، سوگند به آنكه ما را آفريد. پس بفرماى آنچه را مىفرمايى. جز اين نيست كه اين زندگى دنيا را حكم مىرانى.»(طه: 72)
اين آيه اشاره به زندگى حضرت موسى(ع) دارد، هنگامى كه وى براى اثبات ادعاى خود، دليلى روشن ارائه نمود. با مشاهده اين شواهد، كفار تغيير عقيده دادند و راه حضرت موسى(ع) را پذيرفتند. ساير پيروان فرعون، كه دشمن اصلى حضرت موسى(ع) بودند، سرانجام، خطاب به فرعون گفتند: «ما با مشاهده نشانههاى روشن موسى، ديگر پيرو تو نيستيم.» (6)
با دقت در تفسير الميزان، در مورد برخى از مفاهيم قرآنى، مىتوان دريافت كه وى روش عقلى را در زمينه فهم وحى ترجيح مىدهد. به عنوان مثال، به تفسير ايشان از واژه «صراط مستقيم» ( راه راست) اشاره مىنماييم. اين عبارت، كه به معناى راه راست مىباشد، در آيات گوناگونى به چشم مىخورد. (حمد:6) ايشان در تشريح «راه راست» مىگويند كه اين راه، راهى است واضح و روش و بىچون و چرا و بخشهاى گوناگون آن با يكديگر هماهنگ مىباشد. به گفته وى، قرآن بر انتخاب راه راست و روش صحيح فكر كردن تاكيد دارد، اما آن را شرح نمىدهد، مگر با يادآورى تمايلات طبيعى مردم به آنها. با اشاره به «صراط مستقيم»، ايشان مىگويند: روش صحيح انديشيدن و راه صحيح همان علم منطق است كه راه تشخيص قضاياى منسجم از ميان قضاياى بديهى و روشن را شرح مىدهد. (7)
علامه طباطبائىرحمه الله معتقد است كه در قرآن حتى يك آيه يافت نمىشود كه انسانها را به قبول يا پيروى كوركورانه از عقايد اسلامى دعوت كند. (8) علاوه بر آن، اسلام معيارهايى براى شريعتخود ارائه مىدهد تا بدين وسيله، فوايد دين خود را براى انسانها آشكار سازد. قرآن با تشريح معيارهاى قوانين خود به اختصار، به موضوعاتى اشاره مىكند كه براى بشر قابل فهم است; زيرا درك جزئيات قواعد عمومى شريعتخداند از توانايى بشر خارج است. ايشان سپس آياتى را مطرح مىكنند كه بيانگر معيارهاى برخى از قوانين اسلام است:
«همانا نماز از فحشا، (كار ناشايست) و منكر (كار ناپسند) باز مىدارد و هر آينه ياد خدا بزرگتر است.»(عنكبوت: 45)
«خداوند بر شما سخت نخواهد گرفت، لكن شما را پاك خواهد ساخت و نعمتش را بر شما تمام مىكند كه شكر گزاريد.» (مائده:6)
علامه طباطبائىرحمه الله در مورد رابطه اين آيات با نظريه خود توضيحى نمىدهد. احتمالا اين مساله به دليل روشنى ارتباط اين آيات با ديدگاه ايشان مىباشد. طبق اين آيه، اقامه نماز، نمازگزار را از انجام كارهاى زشت (فحشا) و ناپسند (منكر) باز مىدارد. اين آيه ظاهرا به يكى از معيارهاى لزوم برپايى نماز، كه عبادت و در امان داشتن مردم از مفاسد فردى و اجتماعى است، اشاره دارد. آيه ديگر، بيانگر فايده اعمال مذهبى است كه در اين راستا، به اتمام نعمت و بركتخداوند بر مردم و تطهير وجود آنان از پليدىها اشاره كرده است.
علامهرحمه الله با استناد به آيه ذيل، نظريه خود را در باره علم منطق به اثبات مىرساند:
«با حكمت و پند نيكو، به راه پروردگار خويش بخوان و با ايشان بدانچه نكوتر است، بستيز. همانا پروردگار تو به آنكه از راه او گم شده داناتر است و او به هدايتشدگان داناتر است.» (نحل: 125)
براى تشريح نظريه وى، بايد توجه داشت كه موضوعات مورد بحث در علم منطق را مىتوان به دو گروه تقسيم نمود:
نخستبررسى اشكال گوناگون استدلال يا قياس، شروط لازمى كه بايد بين قضاياى يك استدلال نتيجهبخش برقرار باشد، روش تركيب آنها و نظاير آن.
دوم بررسى موضوعات گوناگونى كه در قضاياى يك قياس مورد استفاده قرار مىگيرند. در صورتى كه مواد قضايا در يك قياس حتمى باشد، «برهان» (استدلال) ناميده مىشود كه استنتاجى مسلم و قطعى به دنبال دارد. (9) به گفته مرحوم علامه، «حكمة» در اين آيه، به مفهوم استدلال و برهان است. او اين عقيده را با توجه به اين دو نكته ثابت مىكند:
1- واژه « حكمة» به معناى پى بردن به حقيقت و درك آن از طريق علم و عقل است. در نتيجه، به معناى پىبردن به حقيقتبدون هيچ شك و ابهام و يا به عبارت ديگر، همان برهان و استدلال است.
2- قرار گرفتن واژه «حكمة» در كنار كلماتى نظير «موعظة» و «جادلهم» - كه وجه امرى «جدل» مىباشد - گوياى آن است كه «حكمة» به معناى برهان و استدلال است; زيرا بر اساس علم منطق، اينها سه روش متفاوت در مباحثهاند. در اين آيه خداوند از پيامبر خود9 مىخواهد تا مردم را به اين سه روش به پيروى از پروردگار دعوت نمايد. (9)
«موعظه» (پند و اندرز) يعنى تشريح ويژگىهاى اخلاقى و اعمال پسنديده براى مردم به گونهاى كه بر قلب آنان تاثير گذارد و رفتار آنان را تغيير دهد. كسى كه مايل به استفاده از اين روش در بيانات خود باشد معمولا بر نكات زير تاكيد مىكند:
معمولا از يكسو، نتايج ناگوار كارهاى شيطانى نظير دروغگويى، دزدى يا كلاهبردارى و داستان زندگى يك خطاكار را شرح مىدهد تا بدين وسيله، مردم را از انجام چنين اعمالى باز دارد و از سوى ديگر، از زندگى جالب و شيرين مردم درستكار و خصوصيات آنان سخن به ميان مىآورد. (11)
«جدل» (مناظره) نوعى مباحثه است كه روشنگر واقعيت نيست، بلكه در بحث و جدل عليه كسى كه واقعيت را نمىپذيرد و بر نظريهاى نادرست اصرار مىورزد، مورد استفاده قرار مىگيرد. كسى كه اين روش را به كار مىگيرد لازم نيستحتما اساس بحثخود را بر پايه قضاياى صحيح قرار دهد، بلكه مىتواند از قضايايى استفاده كند كه مورد قبول شنونده يا گروهى از مردم باشد.
علامه معتقد است كه اين آيه(نحل: 125) به مردم اجازه استفاده از هر نوع موعظه يا مباحثهاى نمىدهد. كسى كه مىخواهد از اين روشها براى برحذر داشتن مردم از شيطان استفاده كند، بايد فردى شايسته و با خصوصيات پسنديده باشد و به عقايد ديگران احترام بگذارد. او بايد شديدا از توهين و اهانتبه عقايد ديگران بپرهيزد. علاوه بر آن، به طور كلى، بهتر است مردم از بحثهاى مجادلهاى بپرهيزند، مگر در پارهاى موارد، آن هم با استفاده از بهترين نوع مناظره. (12)
از نظر مرحوم طباطبائى، فلسفه علمى است كه ما را در درك عميق وحى يارى مىدهد. (13) برخى موضوعات و مطالب فلسفى در قرآن و روايات يافت مىشود كه نظريات فلسفه يونان را تكامل مىبخشد. بحثهاى علامهرحمه الله در باره احاديث فلسفى را مىتوان در گفتگوهاى وى با هانرى كربن (corbin Henry) يافت. وى در اين گفتگوها موضوعات فلسفى مانند دليل وجود خداوند و يگانگى او، صفات خداوند و رابطه آنها با ذات او را، كه در احاديثشيعه مورد بحث واقع شدهاند، شرح مىدهد. (14)
البته توجه به دو نكته در اينجا لازم است: نكته اول اينكه تنها در صورتى مىتوانيم عقايد فلاسفه يونان را بپذيريم كه آنها را دقيقا مورد بررسى و ارزيابى قرار دهيم. (15) دومين نكته اينكه علامه به انتقاد از فلسفهاى مىپردازد كه سعى دارد مفاهيم آشكار آيات قرآنى را تغيير دهد و آنها را به دو روش، كه مطابق با موضوعات فلسفى باشد، تفسير نمايند. (16)
با توجه به اهميت علم منطق، علامه طباطبائىرحمه الله اين علم را به عنوان روش صحيح تفكر، كه در كشف و درك وحى كاربرد دارد، معرفى مىكند. وى در جلد پنجم الميزان در مورد اشكالات و سؤالاتى كه عليه كاربرد منطق مطرح مىشود، به بحث مىپردازد. با مراجعه به پاسخهاى وحى به اين سؤالات، مىتوان به نظر وى در رابطه با علم منطق ستيافت. برخى از سؤالات بدين قرارند:
اشكال اول
از جمله اشكالاتى كه عليه منطق مطرح شده اين است كه برخى براى تضعيف عقايد مردم از علم منطق بهره مىجويند.
علامهرحمه الله در پاسخ به اين اشكال مىگويد: «كسى كه اين استدلال را به كار مىبرد توجه ندارد كه اگر فردى در راه نيل به مقاصد شيطانى يا اهداف ناشايست از روشى (مثلا منطقى) بهره گيرد، مفهوم آن نادرستى شيوه نيست; درست مثل قسمى كه براى كشتن يك فرد بىگناه ياد مىشود.» (17) ظاهرا منظور علامهرحمه الله اين است كه قوانين و اصول مورد بحث در منطق را بايد به عنوان ابزارى براى تفكر به كار بست. اين ابزار ممكن استبراى شرح يك عقيده درستيا خطا استفاده شود; درست مانند سوگندى كه مىتواند به سود يك انسان يا براى قتل فردى بىگناه به كار رود. در ابزار هيچ اشكالى وجود ندارد، اشكال در كسى است كه اين ابزار را براى مقاصد شيطانى مورد استفاه قرار مىدهد. (18)
از نظر وى، هر نظريه صحيحى را كه بر پايه منطق استوار است مىتوان پذيرفت، هرچند نظريه مذكور را يك فرد غير مسلمان ارائه داده باشد. نظريه مطرح شده مهم است، نه كسى كه آن را بيان مىكند. بنابراين، لزومى ندارد كه مسلمانان علومى نظير منطق، فلسفه، رياضيات و غير آنها را تنها از استادان مسلمان بياموزند. (19)
اشكال دوم
دومين اشكال طرح شده در برابر علم منطق آن است كه ما نيازى به منطق يونانى نداريم; زيرا تمام نيازهاى بشر را مىتوان از طريق قرآن و احاديث تامين نمود. بنابراين، مىتوان به جاى منطق يونانى به مطالعه منطق قرآن پرداخت.
علامه طباطبائىرحمه الله با اشاره به چند نكته به اين مساله پاسخ مىدهد. ايشان مىگويد: اگر قرآن حاوى اصول منطقى باشد، دستيابى به اين اصول تنها از طريق مباحث طولانى ممكن است. (20)
به نظر مىرسد كه منظور وى از از بيان اين مطلب آن است كه دستيابى به اصول منطقى قرآن و استخراج آنها از اين كتاب آسمانى تنها از طريق تحقيق و مباحثهاى موفقيتآميز در آيات قرآنى ممكن است كه لازمه اين مساله آگاهى كامل از علم منطق مىباشد. بنابراين، براى كشف اصول منطقى قرآن بايد از منطق رايج آگاهى كامل داشته باشيم.
مرحوم علامه مىفرمايد: ما بايد دو نكته را از يكديگر تفكيك كنيم: نكته اول اينكه آيا قرآن يا احاديثبه چيزى نيازمندند كه آنها را تكميل نمايد؟ نكته دوم اينكه آيا مردم براى درك مفاهيم و حقايق اين منابع الهى به نوعى ابزار نيازمندند يا خير؟ پاسخ سؤال اول منفى و پاسخ سؤال دوم مثبت است، اما لازمه درك آنها ابزارى نظير منطق است. بنابراين، نه فقط براى درك منطق قرآنى، بلكه براى كشف و پى بردن به هر موضوع قرآنى ديگر، نيازمند روشى استدلالى و درست نظير منطق هستيم. (21)
يكى از پاسخهاى مشهور مرحوم طباطبائى به ايرادهاى گوناگون عليه علم منطق آن است كه كسانى كه كاربرد منطق را مورد انتقاد قرار مىدهند خود نيز آن را به كار مىبرند. اگر منطق مردود است، پس خود آنان هم نبايد از آن استفاده كنند. (22)
علامهرحمه الله بر اين نكته تاكيد دارد كه تنها سه دليل شرعى (حججشرعيه) براى انسانها وجود دارد: قرآن، حديث و درك عقلانى. منظور وى اين است كه ما بايد قوانين الهى را از طريق اين سه منبع استخراج نماييم و در زندگى خود به كار ببريم. به نظر مىرسد وى اين سه منبع را نه فقط تنها دليلهاى شرعى، بلكه تنها راه كشف حقيقت مىداند. دليل اين مطلب آن است كه وى در جاى ديگر، دو وسيله براى دستيابى به حقيقت ذكر مىكند: مذهب و فلسفه. (23) وى معتقد است فلسفه از طريق عقل و مذهب از طريق وحى حقيقت را كشف مىكند. انسان از طريق قرآن و احاديث معتبر مىتواند به وحى دستيابد. (24)
علامه طباطبائىرحمه الله در اين مورد به نقش علوم تجربى در درك واقعيت اشارهاى نمىكند، در حالى كه كشف بخش عمدهاى از حقايق تجربى جهان تنها از طريق رياضيات، فيزيك، شيمى و ساير علوم تجربى ممكن است. در بخش ديگرى از آثار ايشان، مىتوان به ديدگاه وى در اين رابطه پى برد. ايشان به اهميت علوم تجربى اذعان نموده و در عين حال، معتقد است كه نتايج علوم تجربى در بيشتر موارد قطعى نيست. بنابراين، براى دستيابى به واقعيت نمىتوان به آنها اطمينان كرد، مگر در مواردى كه به نتايج كاملا قطعى منتهى شوند.
مىتوان به عنوان مقدمهاى بر نظريه علامهرحمه الله در زمينه موارد تعارض ميان وحى و عقل، اين موارد تضاد را به دو گروه تقسيم نمود: در مواردى، عقل و شريعت، هر يك نظر خاصى ارائه مىدهند و در مواردى فقط يكى از آنها نظريه خود را مطرح مىكند. در مورد دوم، نيازى به راه حل نيست، اما در مورد اول، در صورتى كه نظريه عقل با وحى در تضاد باشد، بايد در پى يافتن راه حل بود.
به گفته علامهرحمه الله تضاد بين نتيجه قطعى وحى و عقل ممكن نيست. اين نظريه را مىتوان از طريق قرآن و استدلال عقلى به اثبات رساند. دليل قرآنى آن را مىتوان با مراجعه به آياتى كه عقل را به عنوان مدركى شرعى معرفى كرده است، به دستآورد.استدلالعقلىآن نيز از دو مقدمه زير تشكيل مىگردد:
الف - قرآن و عقل ابزارهاى گوناگونى براى دستيابى به حقيقتاند.
ب - وجود بيش از يك حقيقت در يك موضوع ممكن نيست. به عبارت ديگر، وجود در دو حقيقت متضاد در مورد يك موضوع غير ممكن است. به عنوان مثال، اگر قانون علت و معلول را، كه بيانگر ارتباطى خاص ميان عامل به وجود آورنده و شىء ايجاد شده است، مورد ملاحظه قرار دهيم، از يكى از اين دو حال خارج نيست: يا اين حقيقت در اين عالم وجود دارد و يا وجود ندارد. نمىتوان گفت كه اين قانون هم وجود دارد و هم وجود ندارد. با توجه به اين نكات، مرحوم علامه نتيجه مىگيرند كه ممكن نيستبين استنتاج قطعى عقل و وحى تضادى وجود داشته باشد. (25)
ايشان نظريه خود را در اين زمينه، با بيان جزئيات بيشترى تشريح مىكنند و علاوه بر كاربرد استدلال عقلى، از آيات قرآنى نيز بهره مىجويند.
ج - راه حل موارد تضاد بين وحى و استدلال عقلانى
از نظر علامهرحمه الله، اين تضاد در مورد استنتاج ظنى وحى و استنتاج قطعى عقل به چشم مىخورد. در اين زمينه، بايد وحى را به روشى تفسير كنيم كه مطابق با عقل باشد. (26)
او در مورد تعارض ميان نتيجه ظنى وحى و استنتاج قطعى عقل، ترجيح مىدهد كه استنتاج قطعى عقلى يا فلسفى را مقدم بدارد. دليل اين امر را مىتوان از طريق تفاوت بين متون مذهبى و مدارك منطقى يافت. استنتاج عقلانى در صورتى كه بر مقدمات برهانى و يقينى مبتنى باشد قطعى است، در حالى كه استنتاج حاصل از ادله شرعى غالبا قطعى نيست; زيرا اساس آنها درك ظاهرى قرآن يا احاديث مىباشد كه نتايج ظنى دارند. درك ما از متون مذهبى ظنى است و در صورت تضاد بين استنتاج قطعى عقل و استنتاج ظنى وحى، استنتاج قطعى عقل ارجح است; چون درك قطعى بر درك غير قطعى ارجح است. (27)
1- سيدمحمدحسين طباطبائى، الميزان فى تفسير القرآن، بيروت، مؤسسة العالمى للمطبوعات، 1970 ، ج 5 ، ص 254 - 255 و همان، ترجمه محمدجواد حجتى كرمانى، تهران، بنياد فكرى و علمى علامه طباطبائى، 1991 ، ج 5 ، ص393 - 394
2 و3- همان، ترجمه محمدجواد حجتى كرمانى، ج7، ص517 -516
4- محمدتقى مجلسى، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء،1983، ج 40، ص 128
5- سيدمحمدحسين طباطبائى، همان، ج17 ، ص329 و همان، ترجمه محمدجواد حجتى كرمانى، ج17 ، ص 522
6- سيدمحمدحسين طباطبائى، همان، ج 14، ص 180 - 182 و همان، ترجمه محمدجواد حجتى كرمانى، ج 14 ، ص127
7 و 8- سيدمحمدحسين طباطبائى، همان، ج 5 ، ص 254 -256، و همان ترجمه محمدجواد حجتى كرمانى، ص393 - 395
9- خواجه نصيرالدين طوسى، اساس الاقتباس، مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران، تهران،1987، ص 342
10- سيدمحمدحسين طباطبائى، همان، ج 12، ص 198 - 401 و همان، ترجمه محمدجواد حجتى كرمانى، ج 12، ص 571 - 574
11 و 12- سيدمحمدحسين طباطبائى، همان، ج 12 ، ص 398 - 401 و همان، ترجمه محمدجواد حجتى كرمانى، ج 12 ، ص 571 - 574
13- سيدمحمدحسين طباطبائى، شيعه، ص119 - 120
14 و 15- پيشين، ص 118 - 120، ص57
16- يادنامه علامه طباطبائى، محمد عبدخدايى، «قرآن و حكمت»، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيق فرهنگى،1983، ص 208 -209
17 و 18- سيدمحمدحسين طباطبائى، الميزان فى تفسير القرآن، همان، ج 5، ص 275 و همان، ترجمه محمدجواد حجتى كرمانى، ج 5، ص 398
19- سيدمحمدحسين طباطبائى، شيعه، ص57
20 و 21- سيدمحمدحسين طباطبائى، الميزان فى تفسير القرآن، ج 5 ، ص257-258وهمان،ترجمه محمدجوادحجتىكرمانى، ج 5 ، ص399-400
22- محمد عبدخدايى، همان، ص 228 -313
23- سيدمحمدحسين طباطبائى، شيعه، ص 52
24- پيشين، ص 52 -53
25 و26 و27- پيشين، ص 52 -53